روزهای خاکستری

اولین صفحاتش از شروع روزهای خاکستری ام جان گرفته اند...

روزهای خاکستری

اولین صفحاتش از شروع روزهای خاکستری ام جان گرفته اند...

بزرگ مرد...

...

خونه کوچولو... آشپزخونه کوچولو... پنجره های کوچولو با پرده هایی که با میخ وصل شدند...

سفره کوچولوی مربعی شکل... قابلمه های کوچولو... سطل بزرگ ماست...

تلویزیون کوچولو...آینه کوچولو...بوی غذا...بوی زندگی... صدای ماشین لباسشویی...

صدای کولر... صدای قل قل کتری... قاب عکس دوست داشتنی روبرو...

و حالا همین گوشه دنیا...

دل کوچولوی زنی که برای گودی بین سر و شونه های بزرگ مرد اون خونه کوچولو خیلی تنگه...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
گلدونه دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 23:30 http://goldoneh.blogsky.com/

چه حس زیبایی .
خانوم کوچولو ی ونوسی ...
زیبا مینویسی ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد