روزهای خاکستری

اولین صفحاتش از شروع روزهای خاکستری ام جان گرفته اند...

روزهای خاکستری

اولین صفحاتش از شروع روزهای خاکستری ام جان گرفته اند...

...

...

می فهممت بهترینم...

من هم مستاصل شدم ولی چاره ای جز صبوری نیست...

دلم روشنه که خدای بالای سرمون پاداش این صبرو بهمون خواهد داد...

دیگه از این به بعد دارم روزها رو با امیدواری و شوق می شمرم...

۱۶۱ روزه که دستاتو توی دستم حس نکردم...

دلم برای دستای مهربونت تنگ شده...

و یه صحنه همش تو ذهنم مرور می شه...

اون روزی که بعد از مدتها دوری توی کافی شاپ میدون آرژانتین دستتو روی میز باز کردی تا دستمو بگیری...

و یه دنیا آرامش توی دستات پیدا کردم...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد