روزهای خاکستری

اولین صفحاتش از شروع روزهای خاکستری ام جان گرفته اند...

روزهای خاکستری

اولین صفحاتش از شروع روزهای خاکستری ام جان گرفته اند...

به جان آمدم از دلتنگی...

...

بود آیا که خرامان ز درم باز آیی؟

گره از کار فروبسته ما بگشایی؟

نظری کن که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که بیایم چو به جان آیی تو

من به جان آمدم اینک تو چرا می نایی؟

بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال

عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی

همه عالم به تو می بینم و این نیست عجب

به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی

پیش از این گر دگری در دل من می گنجید

جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی

جز تو اندر نظرم هیچ کسی می ناید

وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی

گفتی از لب بدهم کام عراقی روزی

وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی

                                               (عراقی)

 

نظرات 1 + ارسال نظر
خانومی پنج‌شنبه 9 اسفند 1386 ساعت 15:45 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما
اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد