...
از دیدن اولین نوشتت توی اینجا واقعا خوشحال شدم...هرچند الان خیلی دلم گرفته و ازت بی خبرم...و امیدوارم این بی خبری زیاد طول نکشه...
بهت حق می دم که گاهی با وجود اون فکرای مسخره ناراحت و دلگیر بشی و بهم گیر بدی...ولی دلم از این می سوزه که به اون فکرها میدون می دی تا بیشتر ساخته و پرداخته بشن...در حالیکه خودت هم می دونی داری اشتباه می کنی...
امروز صبح اولین باری بود که باهام اینقدر تند حرف زدی...دلم شکست...
حالا من موندم و تیکه های شکسته دلم که تا صداتو نشنوم نمی تونم بهم بچسبونمشون...