روزهای خاکستری

اولین صفحاتش از شروع روزهای خاکستری ام جان گرفته اند...

روزهای خاکستری

اولین صفحاتش از شروع روزهای خاکستری ام جان گرفته اند...

اینجا...

...
یک ماهی است که زندگی من در اینجا آغاز شده است و از بیکاری و خمودگی به درد آمده ام... روزهایم را با رکاب زدن در خیابانهایی که هیچ بوی آشنایی برایم ندارند تنوع می بخشم... سومین سالگرد روز عشقمان را در کنج خانه جشن می گیریم... و سعی می کنم دلتنگی ام را برای بوی مهربان مادر در قلبم خفه کنم... به آینده و روزهای روشنش دل ببندم و تلاش دوباره برای خوب زیستن را بیاغازم...